بفرما قهوه تلخ!

ساخت وبلاگ
دیروز عالی بود... امروزم همینجور... امروز ی ساعتی وقت کردم باز فکر کنم... نه از اون فکرای شلوغ همیشگی... از این نوع که خودش میاد... از اونا که همینجوری قروقاطی اما بدرد بخور میاد... داشتم فکر میکردم چقدر راحت آدما لیاقت خودشونو به نمایش میزارن و چقدر خوشحالم که همیشه سعی کردم بی لیاقتی نکنم... این روزا حسابی از اینکه از اون دوتا از خودراضی فاصله گرفتم خوشحالم؛ و نه دیگه برای دستور دادن بهشون معذب میشم و نه اونا جرات دارن از زیر کاری که میخوام شونه خالی کنن... خوبه که هیچ احساس صنمی باهاشون ندارم... و چقدر خوبه آدم با همکاراش فقط همکار باشه... این سخن گوهربار رو 8سال پیش ی همکار که 8سال از من کوچکتر بود بهم زد که من گفتم چقدر خبیثانه به قضیه نگاه میکنه... اما میبینم که 16 سال از من بزرگتر بوده... به اندازه 8 سال بچگی و 8 سال سابقه کار من... دیگه اینکه داشتم فکر میکردم گاهی ی کارای احمقانه میکنی که بعدش نتیجه اش احمقانه اس اما خب یچیزی هم برای خودت گذاشته و اونم لذت انجام دادنشه... مثل دیروز که من آمدم توی خونه جوجه کباب منقلی درست کردم... الان زندگی بوی دود و چربی میده اما من اینقدر این بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : فکر آزاد,فكر آزاد,فکر آزادی, نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:29

از تمام اتفاقات اخیر فقط یک نتیجه گرفتم و اونم اینه که رئیسه اصلا دلش بند شرکت و پیشرفتش نیست؛ فقط میخواد وایسه و مقاومت کنه و همینی که هست رو همینجوری بدون افول نگهداره که اسمش باشه توی کار و سرمایه گذاریش شکست نخورده... فقط اونقدری که به ظاره کار اقتصادی بکنه و این همه آفتابه لگنی که دور خودش چینده ی کاربرد ظاهری براش داشته باشه... و به قول خودش لاگجری برخورد کنه که یکی آمد بتونه باد بندازه به غبغب و بگه آره اینه دم و دستگاه من و بعدم خودش هروقت عشقش کشید بیاد بشینه روی گنجش و مثل قارون با نداشته هاش حکومت کنه... فقط دلخوشی... فقط... اقتصاد مقتصاد تعطیل...  یعنی اگر تا سال 3000 هم من داد بزنم اونی کاری رو میکنه که دلش میخواد...  تازه اینم متوجه شدم که خیلی از کارایی هم که کرده به اجبار و اصرار من بوده وگرنه دیشب همچین چشاش برق زد از گفتن اینکه من الهه و موسوی رو دیگه نمیخوام که معلوم بود مدتهاس منتظره شنیدنه این حرفه... یعنی عین رضا برخورد میکنه در مقابل حرفا و تصمیم های من ولی با کمی پوشش و حریم اما در انتها همونه که باید... هرچی بیشتر وقت میزارم بیشتر به این نتیجه میرسم ر بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:29

به این نتیجه رسیدم که من ی آدم آرامش بر هم زنم!! کلا فقط خدا منو آفریده که زندگیه آرامش مادرم رو به هم بزنم... زندگیه پدرم رو بر هم بریزم... بین دوستی های خواهرم را به هم بزنم... روان عاشقانه پسردایی ام را برهم بریزم... خواب های شبانه زن دایی ام را از حضورم در زندگی فرزندش به هم بریزم... اعتقادات خانوادگی ام را به هم بریزم... زندگی جوان بی گناهی را به هم بریزم... آرامش زن بیوه ای را از ربودن فرزندش به هم بریزم... تمام اقوام و طایفه را برای نداشته هایم آشفته کنم و بینشان را بر هم بریزم... روابط کاری دیگران را از خفقان و گند بر هم بریزم... آرامش همکلاسی ام را از بودنم بر هم بریزم... و در انتها بیایم توی شرکتی که رئیسش داشت با خیال راحت و همان سبک سنتی فروش کارش را میکرد و میخورد و میریخت و میپاشید و میرفت مسافرت و کلی هم راضی بود از اوضاعش و به نظرش سودآور بود؛ و بروم روی مخش و بخوام ترفند های مدیریتی را اجرا کنم و بشوم برای خودم بیل گیتسی و بزنم تمام رویاهای رئسم را هم بر هم بریزم... چه آدم آشفته کن و روان پریش کنی ام من... چه آدم بی خاصیت و نادان صفتی ام... چه بیشعور از آرزوهای بلند با بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : یعنی تا این حد, نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:29

امروز ی روز تعطیل بود... حسابی خوابیدم... نقاشی کشیدم و 2-3 ساعت دیگه وقت بزارم تمامه... با اینکه سالها بود دست به رنگ نزده بودم اما ازش راضی ام... اما در تکمیل ی روز خوب! ی اتفاق جالب افتاد و اون اینکه محمدی که دماغش رو نمیتونه بالا بکشه برا من آدم شده و گفت نمیتونه دیگه بیاد شرکت!! منم گفتم جفتتون به درک... والا ما هیچ جای دنیا ندیده بودیم بری مرخصی حقوقت سر جاش باشه!! مساعده بگیری وام بگیری مرخصی اس ام اسی بگیری بعد هنوز بهت بر بخوره بگن چرا زنگ نزدی خبر بدی داری میری مرخصی!! این من نیستم که ضرر میکنم؛ اتفاقا به قول رئیسه خیلی هم بد نشد؛ اونم بره یکی دیگه میاد؛ همینجور که این همه آدم میان و میرن توی شرکت های خصوصی... امیدوارم اونام به آرزوهاشون برسن!! اما برای یچیزی خیلی جالبه و اون اینکه من تا حالا فکر میکردم این آقایون همکار هستن که وقتی بهشون محبت میکنی چشم و رو ندارن؛ اما الان بهم ثابت شد که همه آدما بی چشم و رو هستن و تا وقتی داری براشون کاری انجام میدی خیلی هم خوبن و در اولین فرصت که چیزی به ضررشون و یا حتی خلاف میلشون باشه فقط و فقط منفعتشون رو در نظر میگیرن... تا حالا من در بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:29

امروز ازون روزایی بود که حرفی برای گفتن نداشتم... یعنی فک کنم ی چند روزی همینجوری بدون اینکه حرفی برای گفتن داشته باشک روزم رو شب کنم... کار بود و کار... هیچ چیز اضافه ای هم نبود... همشون رو هم بلد بودم... همشون رو هم انجام میدم... همشونم انجام دادم... مکررا... از هر کدوم ی نتیجه گرفتم و ی پیش زمینه... هیچ چیز فرازمینی نبود و متعجبم چطور ساعتها اینا بهش آویزون بودن و همش هم نق میزدن!! الان متوجه شدم که الهه بسیار راحت طلبه... وگرنه کارایی که محمدی میکرد رو میتونست انجام بده ولی از اونجایی که ازین دست کارا خوشش نمیامد وانمود میکرد که واقعا سرش شلوغه و به ی نیروی دیگه نیازه... دلم میخواد ی نیروی کاریه خوب عین خودم پیدا کنم که هم حرف گوش کن باشه هم دلسوز هم کار کن هم فعال... فعال ازون نظر که مثل الهه خنگ نباشه که سیستمش این همه مشکل داشته باشه اما حتی به مغز پوکش نرسه که ی پیگیری بکنه بلکه کارش راه بیفته و یا مثل محمدی اینقدر خرفت باشه که بعد از یکسال کار کردن و پیگیری هنوز ازش بپرسی فلانی بدهیش برای چیه؟ میره صورتحساب باز میکنه و یادش نمیاد این بدهی از سال قبل مانده شده!! یکم دست تنها سخ بفرما قهوه تلخ!...
ما را در سایت بفرما قهوه تلخ! دنبال می کنید

برچسب : پروژه جدید شیراز,پروژه جدید ناسا,پروژه جدید اصفهان, نویسنده : 4abieasemaniic بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 3:29